با دانش، به حکمت پی برده می شود . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :11
بازدید دیروز :258
کل بازدید :407995
تعداد کل یاداشته ها : 1000
03/12/26
6:55 ص
موسیقی

بعضى از روایات که دلالت دارد بر اینکه جمعى از صحابه و تابعین از مفسرین، متعه را جایز می ‏دانستند

و در تفسیر طبرى از مجاهد روایت کرده که در تفسیر آیه"فما استمتعتم به منهن" گفته: مقصود نکاح متعه است (30) .
و در همان کتاب از سدى نقل کرده که در تفسیر آیه نامبرده گفته این آیه راجع به متعه است و آن این است که مردى زنى را به شرط مدتى معین نکاح کند همین که آن مدت سر آمد دیگر حقى به آن زن ندارد و آن زن نیز به وى نامحرم است و بر آن زن لازم است رحم خود را استبرا کند - یعنى عده نگه دارد، تا معلوم شود از آن مرد حامله نیست، - نه آن مرد از زن ارث مى‏برد و نه زن از مرد (31) .
و در دو کتاب صحیح بخارى و صحیح مسلم این حدیث را در الدر المنثور نیز روایت کرده - از عبد الرزاق، و ابن ابى شیبه، از ابن مسعود روایت کرده‏اند که گفت: ما با رسول خدا(ص)در جنگ بودیم و زنان ما با ما نبودند عرضه داشتیم آیا مى‏توانیم خود را خصى - اخته کنیم؟در پاسخ ما را از این عمل نهى فرمود و به ما اجازه داد با زنان ازدواج موقت کنیم، در ازاء یک تکه لباس، عبد الله بن مسعود سپس این آیه را قرائت کرد: "یا ایها الذین آمنوا لا تحرموا طیبات ما احل الله لکم"(اى کسانى که ایمان آورده‏اید طیباتى را که خدا برایتان حلال کرده، بر خود حرام نکنید) (32) .
و در الدر المنثور است که ابن ابى شیبه از نافع روایت کرده که گفت‏شخصى از پسر عمر از مساله متعه پرسید، او گفت: حرام است‏به او گفته شد که ابن عباس به متعه فتوا مى‏دهد گفت: پس چرا در زمان عمر جرات نکرد لب باز کند (33) .
و در الدر المنثور است که ابن منذر و طبرانى و بیهقى از طریق سعید بن جبیر روایت کرده‏اند که گفت: من به ابن عباس گفتم این چه کارى بود که کردى، سواره‏ها فتواى تو را به اطراف بردند، و منتشر کردند و شعرا در باره آن شعر سرودند، پرسید چه گفتند؟در پاسخ این شعر را برایش خواندم:
اقول للشیخ لما طال مجلسه یا صاح هل لک فى فتیا ابن عباس هل لک فى رخصة الاطراف آنسة تکون مثواک حتى مصدر الناس
من به آن مرد محترم که مجلسش طول کشیده و شاگردانش رفته بودند گفتم، با فتواى ابن عباس چطورى؟میل دارى زنى صیغه کنى تا آلت تناسلیت روى آزادى ببیند، و مونسى بیابد، تا مردم و شاگردانت‏بر مى‏گردند بستر گرم و نرمى داشته باشى؟ که البته منظور شاعر مسخره کردن ابن عباس و فتواى او بوده.
ابن عباس گفت: "انا لله و انا الیه راجعون"نه به خدا سوگند، من اینطور فتوا ندادم و منظورم از آن فتوا که دادم چنین چیزى نبود، و من متعه را جز براى کسى که مضطر شده حلال نکرده‏ام، و از متعه جز آن مقدار که خدا گوشت مرده و خون و گوشت‏خوک را حلال کرده حلال نکرده‏ام (34) .
و در همان کتاب آمده که ابن منذر از طریق عمار غلام آزاد شده شرید روایت آورده که گفت: من از ابن عباس از متعه پرسیدم که آیا این عمل زنا است و یا نکاح؟گفت: نه سفاح است و نه نکاح، گفتم: پس چیست؟گفت: همان متعه است، هم چنانکه خداى تعالى نامش را متعه نهاده، گفتم آیا زن متعه، عده دارد؟جواب داده عده او حیض او است، گفتم آیا با شوهرش از یکدیگر ارث مى‏برند؟گفت: نه (35) .
و در همان کتاب است که عبد الرزاق، و ابن منذر، از طریق عطا از ابن عباس روایت کرده که گفت‏خدا به عمر رحم کند، متعه جز رحمتى از خداى تعالى نبود که به امت محمد کرد، و اگر نهى عمر از متعه نمى‏بود جز شقى‏ترین افراد کسى احتیاج به زنا پیدا نمى‏کرد، آنگاه گفت این متعه همان است که در سوره نساء در باره‏اش فرموده: "فما استمتعتم به منهن"یعنى تا مدت کذا و کذا و به مبلغ کذا و کذا، و بین چنین زن و شوهرى وراثت نیست، و اگر دلشان خواست‏به رضایت‏یکدیگر مدت را تمدید کنند مى‏توانند، و اگر از هم جدا شدند، آن نیز کافى است و بین آن دو نکاحى نیست، عطا در آخر خبر داد که از ابن عباس شنیده که امروز هم متعه را حلال مى‏داند با اینکه عمر از آن نهى کرده است (36) .
و در تفسیر طبرى - الدر المنثور این حدیث را از عبد الرزاق - و ابى داود آن را در کتاب ناسخ خود از حکم - روایت کرده‏اند، که شخصى از وى پرسید آیا این آیه نسخ شده یا نه؟گفت: نه، و على گفت: که اگر نهى عمر از متعه نبود احدى گرفتار زنا نمى‏شد مگر شقى‏ترین افراد (37) .و در صحیح مسلم(ج 9 ص 183)از جابر بن عبد الله روایت کرده که گفت: ما در زمان رسول خدا(ص)و ابى بکر با یک مشت‏خرما و آرد متعه مى‏کردیم، تا آنکه عمر در جریان عمرو بن حریث از آن نهى کرد (38) .
مؤلف قدس سره: این حدیث از جامع الاصول تالیف ابن اثیر و کتاب زاد المعاد تالیف ابن القیم و فتح البارى تالیف ابن حجر و کنز العمال - تالیف متقى هندى نقل شده (39) .
و در الدر المنثور است که مالک و عبد الرزاق از عروة بن زبیر روایت کرده که گفت:خوله دختر حکیم وارد بر عمر بن خطاب شد، و گفت ربیعه پسر امیه زنى را متعه کرده، و آن زن از وى باردار شده، عمر از جاى خود حرکت کرد و از شدت ناراحتى رداى خود را به زمین کشید، در حالى که مى‏گفت: این همان متعه است، و تو اگر زودتر به من خبر داده بودى او را سنگسار مى‏کردم (40) .
و بیهقى در سنن کبرى نقل شده (42) . و از کنز العمال از سلیمان بن یسار از ام عبد الله دختر ابى خیثمه نقل کرده که گفت:مردى از شام به مدینه آمد، و در منزل ام عبد الله منزل کرد و به او گفت تجرد بر من سخت گرفته، در صدد برآى زنى را براى من متعه کن، تا از او تمتع ببرم، ام عبد الله مى‏گوید، من او را به زنى راهنمائى کردم، مرد شامى با او قرار بست، و چند نفر عادل را شاهد گرفت، و مدتى که خدا خواست‏با او بود، تا آنکه از مدینه خارج گشت، بعد از رفتنش عمر از جریان خبردار شد، مرا خواست و از من پرسید آیا این گزارشى که به من رسیده حق است؟گفتم آرى: گفت:پس این بار که از شام آمد مرا خبر ده، وقتى مرد شامى آمد من به عمر اطلاع دادم، مامورى فرستاد - تا او را نزد وى بردند - ، عمر به او گفت چه چیز تو را وا داشت‏به اینکه چنین کارى بکنى؟گفت: من در بودن رسول خدا(ص) متعه مى‏کردم و آن جناب تا زنده بود مرا از این کار نهى نکرد، و بعد از درگذشت آن جناب در عهد ابى بکر نیز متعه مى‏کردم، او نیز مرا نهى نکرد، تا از دنیا رفت و در عهد خلافت تو نیز متعه مى‏کردم و تو نیز از این عمل نهیى نکردى، عمر گفت: آگاه باش به آن کسى که جانم به دست او است اگر با علم به نهى من اقدام به این عمل کرده بودى تو را سنگسار مى‏کردم، آنگاه اضافه کرد روشن سازید تا نکاح از سفاح مشخص شود یعنى نکاح دائم از سفاح - زنا - مشخص است، ولى متعه مشخص نیست (43) .
و در صحیح مسلم و مسند احمد از عطا روایت‏شده که گفت: جابر بن عبد الله از سفر عمره مى‏آمد، ما به دیدنش رفتیم، مردم هر کسى چیزى مى‏پرسید تا آنکه سخن به مساله متعه کشیده شد، جابر گفت: ما در عهد رسول خدا(ص)و در عهد ابى بکر و عمر متعه مى‏کردیم، و در عبارت احمد آمده، تا آنکه اواخر خلافت عمر رسید (44) .
و از سنن بیهقى از نافع از عبد الله بن عمر روایت‏شده که شخصى از او از مساله متعه زنان پرسید، او گفت‏حرام است، آگاه باش که عمر بن خطاب اگر کسى را به این جرم مى‏گرفت او را با سنگ سنگسار مى‏کرد (45) .
و از مرآة الزمان ابن جوزى روایت‏شده که گفته است: عمر بارها مى‏گفت‏به خدا سوگند اگر مردى را بیاورند که متعه را حلال بداند او را سنگسار مى‏کنم (46) .
و در کتاب بدایة المجتهد تالیف ابن رشد از جابر بن عبد الله روایت آمده که گفته است: ما در عهد رسول خدا(ص)و ابى بکر و در نیمى از مدت خلافت عمر متعه مى‏کردیم بعد از آن عمر مردم را از متعه نهى کرد (47) .
و در اصابه است که ابن الکلبى گفته: سلمة بن امیة بن خلف جمحى، سلمى کنیز آزاد شده حکیم بن امیة بن اوقص اسلمى را متعه کرد، و سلمى برایش فرزندى آورد، ولى او منکر فرزند خود شد جریان به گوش عمر رسید، و او از عمل متعه نهى کرد (48) .
و از زاد المعاد از ایوب روایت‏شده که گفت: عروه به ابن عباس گفت: آیا از خدا نمى‏ترسى، که حکم جواز در مورد متعه صادر مى‏کنى؟ابن عباس گفت: اى عروه کوچولو، برو از مادرت بپرس، عروه گفت اما ابو بکر و عمر متعه نمى‏کردند، ابن عباس گفت: به خدا سوگند من خیال نمى‏کنم دست از این کارهایتان - منظور خلیفه‏تراشى و امثال آن است - بردارید، تا آنکه خدا عذابتان کند، من دارم از رسول خدا(ص)براى شما حدیث مى‏گویم، و شما رفتار ابى بکر و عمر را علیه من دلیل مى‏آورید؟!! (49)
مؤلف قدس سره: مادر عروه اسما دختر ابى بکر بود، که متعه زبیر بن عوام شد، و عبد الله بن زبیر از این ازدواج به دنیا آمد.
و در محاضرات راغب آمده که عبد الله بن زبیر، عبد الله بن عباس را ملامت مى‏کرد که تو چرا متعه را حلال مى‏دانى، او در پاسخ مى‏گفت‏برو از مادرت بپرس، که ازدواج تو با پدرم چگونه بود - چگونه مجمر عروسى تو و پدرم را دود کردند - عبد الله بن زبیر از مادرش پرسید او گفت من تو را جز در عقد متعه نزائیدم (50) .
و در صحیح مسلم از مسلم القرى روایت آورده که گفت: من از ابن عباس مساله متعه را پرسیدم، گفت هیچ اشکالى ندارد، و عبد الله زبیر از آن نهى مى‏کرد، ابن عباس براى تایید فتواى خود مى‏گفت این مادر عبد الله بن زبیر زنده است، و دارد شهادت مى‏دهد بر اینکه رسول خدا(ص)متعه را اجازه داد، بروید از او بپرسید، مسلم القرى مى‏گوید: ما به خانه او - یعنى مادر عبد الله زبیر و دختر ابى بکر - رفتیم، و زنى تنومند و نابینا دیدیم، در جواب ما گفت: رسول خدا(ص)عمل متعه را تجویز کرد (51) .
مؤلف قدس سره: شاهد این حال و وضعى که حکایت‏شده گواهى مى‏دهد بر اینکه سؤال مسلم القرى از متعه زنان بوده، نه متعه حج، روایات دیگر نیز این روایت را همینطور تفسیر کرده‏اند.