خشم، دل حکیم را نابود می کند . و فرمود : هرکس مالک خشم خویش نباشد، مالک خرد خویش نیست . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :15
بازدید دیروز :258
کل بازدید :407999
تعداد کل یاداشته ها : 1000
03/12/26
7:12 ص
موسیقی

از زنان آن کسانى که شما از آنان براى مدتى معین تمتع می ‏برید واجب است اجرتشان را بدهید. آیه ?? سوره نساء

تحریم متعه به وسیله عمر بن خطاب

و در صحیح مسلم از ابى نضره روایت‏شده که گفت: من نزد جابر بن عبد الله بودم، که مردى ناشناس وارد شد، و گفت ابن عباس و ابن زبیر بر سر مساله متعه زنان و متعه حج اختلاف دارند، جابر گفت ما این دو متعه را در زمان رسول خدا(ص)انجام مى‏دادیم، تا آنکه عمر ما را از آن نهى کرد، و دیگر انجام نمى‏دهیم (52) .
مؤلف قدس سره: به طورى که نقل شده این روایت را بیهقى (53) نیز در سنن خود آورده، و این معنا در صحیح مسلم در سه جا به الفاظ و عباراتى مختلف آمده، در بعضى از آنها آمده که جابر گفت.همین که عمر زمام خلافت را به دست گرفت، گفت: خداى تعالى براى پیغمبرش هر چه را خواست و به هر مقدار که خواست‏حلال کرد، ولى من حکم مى‏کنم به اینکه دیگر حج تمتع نکنید، و بین عمره و حج از احرام در نیایید، بلکه حج و عمره را تمام کنید، آنطور که خداى تعالى دستور داده، و از نکاح این زنان - لابد منظورش زنانى است که متعه مى‏شدند - دست‏بردارید احدى از شما را به این جرم که زنى را به مدت نکاح کرده نزد من نیاورند، مگر آنکه سنگسارش کنم.
این معنا را بیهقى در سنن خود (54) ، و جصاص در احکام القرآن خود (55) ، و متقى هندى در کنز العمالش (56) ، و سیوطى در الدر المنثور خود (57) ، و رازى در تفسیرش (58) ، و طیالسى در مسندش (59) روایت کرده‏اند.
و در تفسیر قرطبى از عمر نقل کرده که در خطبه‏اش گفت: "متعتان کانتا على عهد رسول الله ع و انا انهى عنهما و اعاقب علیهما متعة الحج و متعة النساء"، (دو متعه در زمان رسول خدا"ص"بود، و من شما را از آن دو نهى مى‏کنم، و بر ارتکابش عقوبت مى‏کنم، متعه حج و متعه زنان) (60) .
مؤلف قدس سره: و این خطبه از منقولاتى است که همه اهل نقل آن را قبول دارند، و آن را به طور ارسال مسلم نقل مى‏کنند، و در اصل صدور آن احدى از شیعه و سنى تردید نکرده، همچنان که تفسیر رازى، و تفسیر البیان و التبیین و زاد المعاد، و احکام القرآن، و طبرى، و ابن عساکر، و دیگران به این معنا اعتراف کرده‏اند.
و از کتاب مستبین تالیف طبرى از عمر حکایت‏شده که گفت: سه چیز در عهد رسول خدا(ص) بود و من محرم - حرام کننده - آنهایم، و بر آنها عقوبت مى‏کنم 1 - متعه حج 2 - متعه زنان 3 - گفتن حى على خیر العمل در اذان (61) .
و در تاریخ طبرى (62) از عمران بن سواده روایت کرده که گفت: من نماز صبح را با عمر خواندم هنگام قرائت‏سبحان الله را خواند با یک سوره آنگاه از قبله رو برگردانید، و من با او برخاستم به من گفت: آیا کارى دارى؟گفتم: بله، حاجتى دارم گفت: پس دنبالم بیا، مى‏گوید: من دنبالش رفتم وقتى داخل خانه شد از درون خانه اجازه ورودم داد، داخل شدم ناگهان دیدم عمر بر سر تختى نشسته که روپوشى بر آن نیست، گفتم از در خیر خواهى نصیحتى به تو دارم، در پاسخ گفت صبح و شام مرحبا به خیر خواه، گفتم: امت تو چهار عیب از تو مى‏گیرند، مى‏گوید وقتى این را شنید چانه خود را روى نوک چوبدستیش گذاشت، و نوک دیگر چوب را روى رانش قرار داد، و سپس گفت: بگو(ببینم آن چهار عیب چیست)، گفتم مى‏گویند تو عمره را در ماههاى حج‏حرام کرده‏اى، با اینکه نه رسول خدا(ص) آنرا تحریم کرده بود و نه ابو بکر، و چنین عمره‏اى حلال است؟گفت چگونه حلال است‏با اینکه اگر در ماههاى حج عمره به جاى آوردند آنرا مجزا از حج‏خود مى‏پندارند، - و دیگر حج واجب را انجام نمى‏دهند، و مکه در ایام حج مانند پوست تخم مرغى که جوجه‏اش در آمده باشد خالى از زوار مى‏شود، با اینکه حج‏بهائى است از بهاء الله و من درست فهمیده‏ام.
گفتم و مى‏گویند که تو متعه زنان را حرام کرده‏اى، با اینکه خداى تعالى آن را حلال کرده بود، و ما با یک مشت - پول و یا خرما و یا چیز دیگر - از زنان بهره‏مند مى‏شدیم، و بعد از چند روز هم جدا مى‏شدیم - خلاصه نه از نظر هزینه ازدواج در مضیقه بودیم، و نه از نظر پاى بندى به آن - عمر در جواب گفت رسول خدا(ص)متعه را در زمانى حلال کرد که ضرورت در کار بود - ، مردم دسترسى به زن دائم نداشتند - ولى امروز مردم در وسعت قرار گرفته‏اند، و آن روز هم کسى از مسلمانان به این حکم عمل نکرد من کسى را سراغ ندارم که آن روز و یا حتى این روزها به این حکم عمل کرده باشد، تازه امروز هم مى‏توانند با یک مشت - از چه و چه - از زنان بهره بگیرند، و بعد از سه روز هم از او جدا شوند اما با عقد دائمى و طلاق، پس راى من درست است.
مى‏گوید: به او گفتم تو کنیز حامله مردم را به محضى که وضع حمل کند آزاد مى‏سازى، بدون اینکه صاحب کنیز آن را آزاد کند، - با اینکه به حکم"لا عتق الا فى ملک"، تنها مالک مى‏تواند برده خود را آزاد کند - ، در پاسخ گفت من به طفیل حرمتى که مولود دارد و آزاد است مادرش را هم حرمت دادم، و من جز خیر اراده نکرده‏ام، و اگر خلاف شرع باشد استغفار مى‏کنم.
گفتم شکایت دیگرى که از تو دارند این است که تو رعیت را از خود رم مى‏دهى و طرد مى‏کنى، و با خشونت راه مى‏برى - در اینجا عمران مى‏گوید: چوب دستى را از روى رانش برداشت، و دست دیگر خود را تا به آخر آن کشید، و از در افتخار که رسم عرب است گفت من کسى هستم که در جنگ قرقرة الکدر در ردیف رسول خدا(ص)سوار بر شتر بودم، پس به خدا سوگند من خلاف سیره او عمل نمى‏کنم، چیزى که هست در برابر مردم قیافه مى‏گیرم، که از من حساب ببرند، و گرنه چون شبانى هستم که شتر را رها مى‏کنم تا خوب سیر شود و کاملا سیراب گردد و منحرف‏شان را به راه بر مى‏گردانم، و متجاوز را به جاى خود مى‏نشانم، و به قدر طاقتم ادب مى‏کنم و به قدر طاقتم پیش مى‏رانم، زیاد داد و فریاد مى‏کنم، ولى کمتر مى‏زنم، عصایم را بلند مى‏کنم ولى با دست مى‏زنم و اگر غیر این کنم رمه را رها کرده‏ام، و رعیت را مهمل گذاشته‏ام، وقتى این گفتگو به گوش معاویه رسید گفت‏به خدا سوگند او داناى به حال رعیت‏بود.

بررسى و نقد روایاتى که از طریق اهل سنت در باره متعه نقل شده است

مؤلف قدس سره: این روایت را ابن ابى الحدید (63) در شرح نهج البلاغه از ابن قتیبه نقل کرده.این بود عده‏اى از روایاتى که در مساله متعه زنان وارد شده، و اهل بحث و نظر اگر در مضامین آنها دقت کنند خواهند دید که همه آنها با هم معارضه دارند، در حقیقت‏خود روایات خود را باطل مى‏سازند، و اهل بحث در مضامین آنها به هیچ حاصلى دست نمى‏یابد، تنها چیزى که همه در آن اتفاق دارند، این است که عمر بن خطاب در ایام خلافتش متعه زنان را حرام کرد، و از آن نهى کرد، و انگیزه‏اش بر این کار ماجرائى بود که در داستانهاى عمرو بن حریث، و ربیعة بن خلف جمحى دید، و گرنه داستان نسخ شدن این حکم خدا به آیاتى که دیدید، و یا سنت، هیچیک دلیل نیست، و چنانچه توجه فرمودید سخن بیهوده‏اى بیش نبود، براى اینکه گفتیم روایات در همه مضامینش متعارض است، و یکدیگر را باطل مى‏سازند، تنها این معنا را به دست مى‏دهند که عمر حکم خداى را تغییر داده، از متعه نهى کرد، و نهى خود را اجرا هم نمود، و حد سنگسار براى مرتکبش معین کرد این اولا.و ثانیا همه روایات اتفاق دارند در اینکه متعه سنتى بوده که در عهد رسول خدا(ص)و به تجویز آن جناب تا حدودى عملى مى‏شده، حال یا اسلام آن را تاسیس کرده، و یا حداقل از سابق معمول بوده، و اسلام امضایش کرده، و در بین صحابه آن جناب کسانى به این سنت عمل مى‏کرده‏اند، که در حقشان احتمال زنا داده نمى‏شود، مانند جابر بن عبد الله، و عبد الله بن مسعود، و زبیر بن عوام، و اسماء دختر ابى بکر که از طریق متعه، عبد الله بن زبیر را زاییده است.
و ثالثا در صحابه و تابعین کسانى بودند که آن را مباح مى‏دانستند، مانند ابن مسعود، و جابر و عمرو بن حریث، و غیر ایشان، و از تابعین مجاهد و سدى و سعید بن جبیر و دیگران.
و این اختلاف فاحشى که در بین روایات هست، باعث‏شده که علماى اسلام علاوه بر اختلافى که در اصل جواز و یا حرمت متعه کرده‏اند، اختلافى هم در نحوه حرمت و کیفیت منع از آن به راه بیندازند، و اقوال عجیب و غریبى که شاید به پانزده قول برسد داشته باشند.
و این مساله از جهات متعددى مورد بحث است، که از میان همه آنها تنها پرداختن به بعضى از آن جهات براى ما مهم است، و به فن تفسیر ارتباط دارد.
توضیح این که در مساله متعه یک بحث از نظر کلامى مى‏شود، در اینکه آیا عمر بن خطاب و یا هر کس دیگرى که سرپرستى امت اسلام را به عهده بگیرد حق دارد حلال خدا را حرام کند یا خیر، و این بحث در بین دو طایفه شیعه و سنى جریان دارد، - که شیعه معتقد است او چنین حقى نداشته، و سنى‏ها خلاف این را معتقدند.
و یک بحثى دیگر از نظر فقه مى‏شود، که اصولا عمل متعه عمل حلالى است‏یا عملى ست‏حرام؟
و یک بحث دیگر از نظر تفسیر مى‏شود، و آن این است که از آیه شریفه"فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن..."، چه استفاده مى‏شود، آیا مفاد آن تشریع نکاح متعه است و یا امضاى سنتى است که از پیش بوده، و بعد از آنکه معلوم شد در مقام تشریع است آیا این آیه به وسیله آیات دیگر نظیر آیه مؤمنون و آیات نکاح و تحریم و طلاق وعده و میراث نسخ شده است‏یا خیر؟باز بعد از فراغ از این که به وسیله هیچ یک از این آیات نسخ نشده، بحث مى‏شود در روایتى که به وسیله سنت نبویه(یعنى کلام خود رسول خدا ص)نسخ شده یا نه؟و از این قبیل مسائلى که ارتباط با فن تفسیر دارد.
و این قسم بحث‏یعنى بحث قسم سوم را ما در این کتاب تعقیب مى‏کنیم، در سابق خلاصه بحث را از نظر خواننده گذراندیم، در اینجا براى توضیح بیشتر نظر خود را متوجه سخنانى مى‏سازیم که دیگران علیه آنچه ما گفتیم در باره دلالت آیه بر مساله نکاح متعه و باب کردن آن دارند.

گفته ‏هاى یکى از مخالفین در رد جواز متعه و پاسخ به او

بعضى از مخالفین ما بعد از اصرار بر اینکه آیه در مقام این است که بفرماید مهریه زنان دائم را بدهید، گفته است: ولى شیعه معتقد است که منظور این آیه نکاح متعه است، و نکاح متعه عبارت از این است که زنى را براى مدتى معین مثلا یک روز یا یک هفته و یا یک ماه به نکاح خود در آورى، و استدلال کرده‏اند به قرائتى که از ابى و ابن مسعود و ابن عباس(رض)نقل شده، و این قرائت در بین سایر قرائت‏ها شاذ و غیر مقبول است، و نیز استدلال کرده‏اند به اخبار و داستانهائى که در متعه هست.
آنگاه گفته اما آن قرائت همانطور که گفتیم شاذ و غیر مقبول است، و قرآن بودنش ثابت نیست، در سابق نیز گفتیم روایاتى که این معنا و این قرائت را مى‏رسانند هر چند که صحیح باشند خبر واحدند، و استفاده‏اى که راویان از آیه کرده‏اند چیز زائدى است، که از فهم خود اضافه کرده‏اند، نه اینکه لفظ آیه بر آن دلالت کند، و فهم هر کسى براى خودش اعتبار دارد، صحابه هم فهمشان براى کسى حجت دینى نیست، مخصوصا در جاهائى که نظم و اسلوب کلام مساعد با آن معنا نباشد، نظیر همین مساله چون کسى که با تمتع نکاح مى‏کند منظورش این نیست که از زنا فرار کند، و به احصان پناهنده شود بلکه قصد اصلى و اولیش همان زنا است، و اگر در متعه براى مرد نوعى احصان و پاکدامنى هست، و نمى‏گذارد در آن ایام مرتکب زنا شود، براى زن هیچ احصانى نیست، او همان کارى را مى‏کند که زن زناکار مى‏کند، یعنى هر چند روزى خود را اجیر مردها مى‏کند، همچنان که گفته‏اند:"کرة حذفت‏بصوالجة فتلقاها رجل رجل"
(تو پى که براى بازى کردن چوگان نمى‏خواهد، و مانند توپ بسکتبال دست‏به دست مى‏گردد)
مؤلف قدس سره: اما اینکه گفت: به قرائت ابن مسعود و غیره استدلال کرده‏اند، جوابش این است که هر کسى به کلام شیعه در این باب مراجعه کند خواهد دید که شیعه به قرائت نامبرده به عنوان یک دلیل معتبر و قاطع استدلال نکرده، و چگونه چنین چیزى ممکن است، با اینکه شیعه قرائت‏هاى شاذ را حجت نمى‏داند، حتى آن قرائت‏هائى را که از امامان خود شیعه نقل شده، آنوقت چگونه ممکن است‏به قرائتى تمسک کند که نه خودش آن را حجت مى‏داند، و نه خصمش، و این سخنى است‏خنده‏آور.
بلکه تنها استدلالى که شیعه کرده استدلال به قول صحابه‏اى است، که آیه را چنین قرائت کرده‏اند، نه به قرائتشان بلکه به قولشان، و اینکه این صحابه از آیه چنین معنائى را فهمیده‏اند، حال شما مى‏خواهید نام این را قرائت اصطلاحى بگذارید و مى‏خواهید نگذارید، بلکه آن را تفسیر بنامید، و این استدلال از دو جهت‏به نفع شیعه است، اول اینکه عده‏اى از صحابه نظرشان همین است که شیعه مى‏گوید، و به طورى که گفته شده این عده جمع بسیار زیادى از اصحاب رسول خدا(ص)و تابعینند، و هر کس بخواهد مى‏تواند سخنان آنان را در مظانش پیدا کند.
و دوم اینکه آیه شریفه دلیل بر فتواى شیعه است، به همین دلیل که صحابه نامبرده اینطور قرائت کرده‏اند، و حتى آنهائى هم که متعه را فعلا مشروع نمى‏دانند آیه را راجع به متعه مى‏دانند، و لیکن ادعا مى‏کنند که نسخ شده، پس در دلالتش بر متعه حرفى ندارند، و گرنه معنا ندارد که حکم به نسخ آن کنند، و یا در این باب کلامى را از دیگران روایت کنند، و این روایات بسیار زیاد است، که عده‏اى از آنها را در سابق نقل کردیم، پس شیعه از روایات نسخ هم همان را استفاده مى‏کند، که از قرائت‏شاذ نامبرده استفاده مى‏کند، هر چند که قائل به حجیت قرائت‏شاذه نباشد، همچنان که خودش قائل به نسخ نیز نمى‏باشد، و تنها از همه آن روایات این معنا را استفاده مى‏کند، که تمامى آن قاریان و این راویان مسلم داشته‏اند که آیه شریفه مربوط به نکاح متعه است.
و اما اینکه گفت: (مخصوصا در جائى که نظم و اسلوب کلام مساعد با آن معنا نباشد نظیر همین مساله)، از گفتارش بر مى‏آید که وى سفاح را عبارت دانسته از صرف ریختن منى در رحم زن، - و خلاصه کلمه(سفاح)را به معناى لغوى ماده آن(س - ف - ح)معنا کرده، و آنگاه آنرا امرى منوط به قصد و نیت قرار داده - مانند نماز که با نیت ادا و قضا، و با نیت، ظهر و عصر مى‏شود، آنگاه نتیجه گرفته پس اگر ازدواج موقت و ریختن منى در رحم زن صرفا به منظور قضاى شهوت باشد سفاح است نه نکاح، و غفلت ورزیده از اینکه اصل لغت در نکاح هم همینطور است، یعنى کلمه نکاح و یا بگو(ماده - ن - ک - ح)در زبان عرب به معناى عمل جنسى است، چه حلال و چه حرام، زهرى مى‏گوید: (اصل نکاح در زبان عرب به معناى وطى است)پس بنا به گفته او باید نکاح نیز سفاح باشد، آن وقت دیگر سفاح چیزى در مقابل نکاح نخواهد بود - در حالى که در قرآن و احادیث این دو کلمه مقابل همند، یکى به معناى ازدواج حلال، و دیگرى به معناى جفت‏گیرى حرام است.
علاوه بر اینکه لازمه قصدى بودن این عمل، و اینکه اگر کسى صرفا به قصد ریختن منى خود ازدواج موقت کند آن ازدواج زنا و سفاح مى‏شود، این است که اگر کسى به چنین قصدى ازدواج دائم نیز بکند ازدواجش زنا و سفاح خواهد بود و آیا هیچ مسلمانى حاضر هست چنین فتوائى بدهد؟
حال اگر بگوید بین ازدواج موقت و ازدواج دائم فرق هست، و آن این است که نکاح دائم طبعا براى این درست‏شده که مرد و زن ناموسشان و عفتشان را حفظ نموده، و با هم خوابگى، نسلى از خود تولید کنند، و خانه و دودمانى تشکیل دهند، ولى در ازدواج موقت چنین اهدافى در کار نیست.در پاسخ مى‏گوئیم این سخن بجز لجبازى هیچ معنائى ندارد، براى اینکه هر فائده‏اى که بر نکاح دائم مترتب مى‏شود، بر موقت آن نیز مترتب مى‏شود، اگر در آن عفت و ناموس حفظ مى‏شود، در این نیز مى‏شود، اگر به وسیله آن از زنا و اختلاط نطفه‏ها جلوگیرى مى‏شود در این نیز مى‏شود، اگر در آن بستر، نسل پدید مى‏آید در این نیز مى‏آید، اگر در آن تشکیل خانواده مى‏شود، در این نیز مى‏شود، تنها تفاوتى که در این دو هست، بلکه مزیتى که در نکاح موقت هست آسانى آن است، و تشریع آن در حقیقت تخفیفى به حال امت است، کسانى که قدرت ندارند ازدواج دائم کنند، زیرا خانه ندارند، و در آمدى که بتواند کفاف نفقه همسر را بدهد، ندارند، و یا غریب هستند و یا موانع مختلف دیگرى در کارشان هست، مى‏توانند با ازدواج موقت، خود را از خطر زنا و سایر تبعات آن، نجات دهند.
و همچنین هر اثرى که بر نکاح موقت مترتب مى‏شود و این دانشمند آن را ملاک سفاح بودن قرار داده بر نکاح دائم نیز مترتب مى‏شود، نظیر قصد شهوت، و ریختن آب منى در رحم یک زن، - و امثال آن - چون همه اینها در نکاح دائم جایز است، و اگر کسى بگوید: نکاح دائم، بالطبع براى این درست‏شده که وسیله تشکیل خاندان و تولید مثل و امثال آن باشد و نکاح موقت صرفا براى آن به مضارى که گفته شد درست‏شده، - صرفنظر از اینکه مضار بودن آن آثار را قبول نداریم - این ادعا ادعایى است که فسادش بر همه روشن است.
و اگر بگوید: نکاح متعه از آنجا که سفاح هست زنا در مقابل نکاح است، در پاسخش مى‏گوئیم سفاح به آن معنائى که تو تفسیرش کرده‏اى یعنى - ریختن آب منى در رحم - اعم از زنا است، و هر ریختنى زنا نیست و اگر چنین باشد باید نکاح دائم هم زنا باشد، آنهم نکاحى که منظور از آن ریختن آب منى باشد - و اتفاقا بیشتر ازدواجهاى دائم در جوانان به همین منظور انجام مى‏شود.
و اما اینکه گفت: (و اگر در متعه براى مرد نوعى احصان و پاکدامنى هست، و نمى‏گذارد در آن ایام مرتکب زنا شود، براى زن هیچ احصانى نیست)از آن حرفهاى عجیب و غریب است، و دل ما مى‏خواست این آقا مى‏بود، و از او مى‏پرسیدیم: چه تفاوتى بین مرد و زن در این بابت هست، که باعث‏شده مرد متمتع بتواند با گرفتن متعه پاکدامنى خود را حفظ نموده، خویشتن را از خطر زنا نگه بدارد، ولى زن چنین قصدى نتواند بکند، شما را به خدا این سخن را جز گزافه‏گوئى چیز دیگرى مى‏توان نامید؟.
و اما آن شعرى که انشا کرد در پاسخش مى‏گوئیم: بحث ما یک بحث‏حقیقى و به منظور پى بردن به حقیقتى از حقایق دینى است، که آثار بسیار مهمى در زندگى دنیا و آخرت بشر بر آن مترتب مى‏شود، بحثى است که نباید آن را سرسرى گرفت، حال چه اینکه نکاح متعه حرام باشد و چه حلال، در چنین بحثى چه جاى استشهاد به شعر است، که پایه و اساس آن خیالبافى است، آرى در منطق شعر، باطل شناخته شده‏تر از حق، و گمراهى معروف‏تر از هدایت است، حالا هم که به شعر استشهاد کرد چرا در ذیل روایات گذشته و مخصوصا در ذیل کلام عمر انشا نکرد، که بنا به روایت طبرى که گذشت گفت‏حالا هر کس مى‏خواهد برود و به یک مشت(گندم و...)ازدواج کند، و بعد از سه روز هم طلاق بدهد.
و آیا منظورش از طعنه چه کسى مى‏تواند باشد، و آیا هدفى جز خدا و رسولش که متعه را یا ابتداء و یا به طور امضا تشریع کردند کس دیگرى است؟نه، چون در زمان رسول خدا (ص)مسلمانان در مرئى و مسمع آن جناب متعه مى‏کردند، و در این هیچ شکى نیست.