سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی احمقان، چون سرابْ ناپدید می شود و چون مِه می پراکَنَد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :621
بازدید دیروز :455
کل بازدید :410311
تعداد کل یاداشته ها : 1000
04/2/15
10:14 ع
موسیقی

 

شأن نزول این آیات و بعض روایات ؛

                                               

ظاهر اسلوب آیات این است که از نبی ( ص ) از ذوالقرنین سؤال شده است و این آیات در پاسخ سوال آمده است. ترمذی و نسائی و امام احمد در مسند خود روایت کرده اند که قریش به اشاره ی علمای یهود اموری از پیغمبر پرسیدند که یکی از آنها مسئله ی ذوالقرنین بود و گفتند : این مرد کیست که و اعمال او چه بوده است و قرطبی از اسدی روایت کند که یهود گفتند ما را از پیغمبری خبر ده که خدا نام او را در تورات نیاورده بجز در یک جای. پیغامبر پرسید آن کیست ؟ گفتند ذوالقرنین. ابن حریر و ابن کثیر و سیوطی نیز در تفاسیر خود روایاتی آورده اند.

 

خصایص ذوالقرنین در قرآن

 

خلاصه آنچه در آیات از خصایص ذوالقرنین آمده این است :1 - مردی را که از پیغمبر پرسیدند ذوالقرنین نام داشته یعنی این نام یا لقب را قرآن از خود وضع نکرده بلکه آنان که در باره ی وی پرسیدند این نام را بر او اطلاق کردند و از این روی فرموده است « ویسبلونک عن ذی القرنین »2 خدای او را ملک بخشیده و اسباب فرمانروایی و غلبه برای او مهیا کرده است.3 اعمال بزرگی را که وی در جنگهای عظیم خویش انجام داده این سه امر است ؛ اول غربی - از بلاد خود به سوی مغرب متوجه گردید و تا جایگاهی که نزد او حد مغروب به شمار می رفت رسیده و در آنجا خورشید را بدانسان یافته که گویی در چشمه ای فرو می رود. دوم شرقی - و همچنان پیش رفته است تا به سرزمینی رسیده که آبادان نبوده و در آن قبایل بدوی سکونت داشته اند. سوم , به جایگاهی رسیده است که در آن تنگنای کوهی بوده است و از پشت کوه گروهی موسوم به یاجوج و ماجوج ساکن بوده اند که بر اهالی این سرزمین از هر سو می تاختند و به غارت می پرداختند و آنان مردمی وحشی و محروم از مدنیت و خرد بوده اند.4- پادشاه در تگنای کوه برای حفظ مردم از دستبرد و غارت یاجوج و ماجوج سدی بنیان نهاد.5 این سد تنها از سنگ و آجر ساخته نشد بلکه در آن آهن و مس نیز به کار رفت از این روی سدی بلند برآمد بدانسان که غارتگران از دستبرد بدان عاجز آمدند.6 این پادشاه به خدای و به آخرت ایمان داشت.7 پادشاهی دادگر بود و نسبت به رعیت عطوفت داشت , و هنگام کشورگشایی و غلبه قتل و کینه ورزی را اجزات نمی داد از این رو زمانی که بر قومی در غرب چیره شد پنداشتند که او هم مانند دیگر کشورگشایان خونریزی آغاز خواهد کرد ولی او بدین کار دست نبرد بلکه به آنان گفت : هیچ گونه بیمی پاکان شما در دل راه ندهند و هر یک از شما که عملی نیکو کند پاداش آنرا خواهد دید. با آنکه آن قوم بی یاور و دادرسی در چنگال قدرت او بودند با ایشان شفقت کرد وبه دادگری و نیکوکاری دل آنان را بدست آورد.8 به مال آزمند نبود زیرا هنگامی که برای پی افکندن سد , مردم خواستند به گردآوری مال پردازند از قبول آن امتناع کرد و گفت آنچه را خدای به من ارزانی داشته مرا از اموال شما بی نیاز می ند لیکن مرا به قوت بازو یاری دهید تا برای شما سدی آهنین بسازم.

 

حیرت مفسران

 

پس آن شخصیت تاریخی که اعمال و صفات او این است همین ذوالقرنین است ولی این مرد کیست و چه وقت و در کجا بوده است ؟ نخستین مسئله ای که خاطر مفسرین را به خود مشغول کرده نام یا لقب این مرد است. چه انسانی که قرن یا قرونی داشته باشد در تاریخ دیده نشده است از این رو به حیرت فرو رفته اند و در تفسیر آن علی العمیا دچار اشتباهاتی شده و آرائی مختلف داده اند. بعضی گفته اند که « قرن » در معنای لغوی آن استعمال نشده بکه بدان زمان اراده شده است از این ر که این پادشاه دیر زمانی فرمانروایی کرده و فتوحات وی تا دو قرن کشیده است و از آن به ذوالقرنین ملقب شده است. آنگاه در تحدید مدت قرن هم اختلافاتی بیهوده به میان آورده اند. بعضی 3 سال و گروهی 25 سال و دسته ای 10 سال گفته اند و ابن جریر طیری در تفسیر خود آثار صدر اول را در این موضوع گرد کرده است ولیکن این امر نیز هویت ذوالقرنین را روشن نکرده است و موضوع بحث ابن جریر این است که آیا ذوالقرنین نبی است یا غیر نبی , فرشته است یا بشر و لیکن از مجموع فراهم آورده های او معلوم می شود که ذوالقرنین در عهدی بسیار کهن میزیسته است چنانکه روایات گفته اند که با ابراهیم (‌ع ) هم عصر بوده است و از پیغمبران به شمار میرفته و هم بخاری او را با انبیای قدیم ذکر کرده و نام او را بر ابراهیم مقدم داشته است و ظاهراً معتقد است که ذوالقرنین اندکی پیش از ابراهیم یا در عصر او بوده است. پس از پیداش طرق بحث و انتقادات تاریخی اذهان بعض از محققین متوجه یمن شد و پنداشته اند همچنان که در اسماء ملوک حمیر نظیر « ذوالمنار و ذولاذغار » هست بعید نیست پادشاهی یمنی نیز وجود داشته است که نامش ذوالقرنین بوده است چنانکه ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه نیز بر این عقیده رفته و ابن خلدون هم متابعت او کرده است لیکن این نظریه بر فرض غلط است و به هیچ دلیل تاریخی متکی نیست بلکه با کلیت قرائن و شواهد مخالف است. چه اولاً می بینیم که آثار سلف اجماع دارند بر این که سوال کنندگان از پیغمبر ( ص ) یهودی بوده اند و یا قریش به اشاره ی یهودیان و هیچ سببی وجود ندارد که یهود را به شناختن پادشاهی یمنی وادارد و تا آن حد آنرا بدان دلبسته کند که یا خود آنرا از پیغمبر بپرسند ویا قریش را وادار به پرسش کنند و ثانیاً اگر فرض کنیم که قریش مکه از پیش خود و بی اشاره ی یهود به سوال پرداخته اند بدان سبب که احوال شاهان حمیر نزد آنان معروف بوده باز هم این فرض به هیچ روی ما را قانع نمی کند زیر اگر امر چنین بود در روایات و اساطیر عرب یا در احادیث صحابه و تابعین ناچار اثری یا ذکری در این باب یافت می شد در صورتی که در این خصوص هیچ گونه نشانه و علامتی بطور قطع نیست. گذشته از این بعید نیست که قصد سوال کنندگان تعجیز پیامبر بوده است و یقین داشته اند که از ابناء وطن او خبری به وی نخواهد رسید و ناچار از پاسخ عاجز خواهد آمد. و اگر ذوالقرنین مردی از عرب بود و اهل حجاز از او آگاهی داشند البته پیغمبر آنچه می دانستند می گفتند و خبر می دادند و حتماً دلیلی برای پرسش از چیزی که نزد وی معروف باشد نبوده است. و اما مسئله حقیقی که ما در جستجوی آنیم , این است که آیا خصایص و اعمالی را که قرآن برای ذوالقرنین ذکر کرده است بر یک پادشاه یمنی تطبیق می کند یا نه ؟ قرآن برای وی فتوحی در غرب و فتوحی در شرق و ساختن سدی آهنین که مانع تهاجم یاجوج و ماجوج است ذکر می کند ولی تا کنون سندی تاریخی بر وجود چنین پادشاه حمیر که شرق وغرب را فاتحانه در هم نوردیده و سدی آهنین بدانسان که در قرآن ذکر شده پی افکنده باشد یافت نشده است. ملقب بودن بعض شاهان یمن به « ذو » در این موضوع چیزی نیست و همچنین متشبث شدن به سد مأرب در این امر باز بی حاصل است. چه بیان نشده است که این سد برای منع تهاجم قومی بنا نهاده شده باشد و همچنین گفته نشده که در بنای آن الواحی از آهن به کار رفته است. گذشته از این قرآن به سد مأرب در موضوع دیگر اشاره کرده است و هیچگونه مشابهتی میان سد مأرب قرآن و سد ذوالقرنین قرآن وجود ندارد.آنگاه طبقه ای از صاحبان نظر بدین رفتند که اسکندر مقدونی که به جهانداری و کشورگشایی ها در شرق و غرب مشتهر است همین ذوالقرنین است. و طاهراً شیخ ابوعلی سینا اول کس است که در کتاب شفا بر این طریق رفته است و در بیان مناقب ارسطو گفته است ؛ او معلم اسکندر که قرآن وی را ذوالقرنین نامیده و بر ایمان و سلوک قویم او ثنا گفته است. و امام فخرالدین رازی نیز ابن سینا را در این رای پیروی کرده و در تفسیر شهیر خو دبنا بر شییوه ی مخصوص خویش هر انچه را مخالف این رای بوده نیز آورده است ولی وی مبتنی بر همان شیوه با آوردن پاسخ های واهی به رای ابن سینا قناعت کرده است. در صورتی که به هیچ وجه نمی توان قائل شد که اسکندر مقدونی همان ذوالقرنین است که قرآن ذکر او را آورده است. و گفته نشده که فتوحات اسکندر مقدونی در شرق و غرب بوده و همچنین وی در تمام دوران زندگی خود سدی نساخته. به علاوه ما می توانیم بطور قطع حکم کنیم که وی به خدا ایمان نداشته و با ملتهای مغلوب مهربان و دادگر نبوده است. تاریخ زندگی این پادشاه مقدونی تدوین شده و هیچگونه شباهتی میان احوال او و حالات ذی القرنین قرآن یافت نمی شود و بالاتر از همه این که هیچگونه سببی نیست که ملقب بودن وی را به ذوالقرنین تجویز کند. حتی امام رازی نیز با همه ی تفننی که در ایجاد نکات دارد از اثبات این امر عاجز مانده است.

 

تاریخ ملی یهود و تصور شخصیت ذی القرنین

 

خلاصه آنکه مفسران در تحقیقات خود از ذوالقرنین به نتیجه ای اقناع کننده نرسیده اند و قدمای آنان در صدد تحقیق برنیامده و متأخرین نیز که بدان همت گماشته اند به جز شکست و عجز بهره ای نبرده اند. و نباید در شگفت شد , چه راهی را که مفسران پیموده اند به خطا بوده است. روایات تصریح دارد که سؤال از جانب یهود بوده است و در این صورت سزاوار چنین بود که محققان امر به اسفار یهود مراجعه کنند و بجویند که آیا در آنها چیزی یافت می شود که شخصیت ذوالقرنین را روشنی بخشد. اگر آنان بدین طریقه توجه می کردند حقیقت را در می یافتند.