سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند می تواند هنگامی که از چیزی که نمی داند پرسیده شود، بگوید : «خدا داناتر است» و برای غیر دانشمند این حقّ نیست . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :657
بازدید دیروز :455
کل بازدید :410347
تعداد کل یاداشته ها : 1000
04/2/15
11:16 ع
موسیقی

 

 

 تصور کوروش به ذوالقرنین و روایت اسفار مقدس یهودی؛

 

در اینجا با یک مسئله اساسی روبرو می شویم و آن این است ؛ از مجسمه ثابت شد که تصور ذوالقرنین نسبت به کوروش در نزد خاندان هخامنشی شیوع داشته است ولی این تصور از کجا سرچشمه گرفته ؟ اگر روایات کتب مقدس یهودی را بپذیریم باید بگوییم که مبداء حقیقی این تصور رویای دانیال نبی و پیشگویی یشعیای نبی است. آیا این رای را می پذیریم ؟ به عقیده ی من معلوماتی که در دسترس ما هست ما بر پذیرفتن این رای وا می دارد و کمترین چیزی که شایسته است بپذیریم تسلیم شدن به دو امر است ؛ نخست این که رویای دانیال نبی پس از فتح بابل شهرت یافته است , یعنی گمان به این که چنین رویایی پدید امده است. آری آنچه از رویا متعلق به اسکندر مقدونی است در ان زمان در رویا نبوده است بلکه پس از آن زمان به آن ملحق شده است. دوم اینکه این رویا و پیشگویی یشعیاه دوم همچنان که در کتاب عزرا آمد هاست به گوش کوروش رسیده و کوروش و درباریانش نه تنها آنرا پسندیده و نیکو شمرده اند بلکه به آن دو متمسک شده و تصویر دو شاخ و عقاب را شعار رسمی برای پادشاه اتخاذ کرده اند. از این رو پس از آن به ذوالقرنین و ذوالجناحین توصیف می شده است. یعنی یک نوع وصف رسمی مخصوص به وی . و آنگاه برای او مجسمه ای تراشیده و این دو صفت را برای او در مجسمه نمایان کرده اند و به عبارت دیگر کشف مجسمه آنچه را که کتاب عزرا گفته بود تصدیق کرده است و آن بدینسان است ؛ پیشگوییهای انبیای یهود بر کوروش عرضه شد و وی آنها را مانند نصوص روحانی بر فضیلت و برگزیدگی خود پذیرفت. ممکن است گفته شو که آیا روا نیست امر برعکس آنچه ذکر گردیده باشد؟ پس تصور ذوالقرنین و ذوالجناحین تصوری « یهودی » نیست بلکه توان گفت که خود کوروش یا ایرانیان کسانی هستند که آنرا اندیشیده اند و این تصور ایرانی را چون شهرت یافت , پس از آنکه کوروش بدان متصف شد مولفان کتب یهود اقتباس کردند و پیشگوییهای خود را بر گرداگرد آن حکایت ساختند , پس قوچ ( قرنیم ) را در رویای دانیال ساختند و عقاب شرق را در کلام یشعیاه تخیل کردند. باب فرضیه ها همیشه باز است و در این گونه مباحث رای قطعی نمی توان داد ولیکن هر فرضی ناچار باید سند خارجی داشته باشد که بدان استناد شود و در این باده سندی یافت نشده است از انی رو باید فقط برای القای چنین شبهه روا داریم از شهادت کتب یهودی بطور قطعی صرف نظر کنیم. ولی علاوه بر این از راه تفکر و تحقیق به نظر نمی رسد که ساختمان این تصور با ساختمان فکری ایرانیان سازگار باشد و شهادت داخلی آن با بلندترین آواز فریاد می کند که یک تصور یهودی خالص است ,‌ چه یهود همیشه از آغاز بعض حقایق و حوادث زندگی انسان را به قوچ یا بره تشبیه می کرده اند از قربانی اسحاق تا کفاره ی مسیح و از کتاب خلق تا مکاشفات یوحنا تمثیلات به قوچ یا بره یا بزغاله یکی پس از دیگری مشاهده می کنیم. و برعکس در خیال ایرانی هیچگونه تمثیلی به قوچ یافت نمی شود. کلیت ادب اوستا از نظیر این گونه تصورات خالی است.

 

ذوالقرنین مذکور در قرآن و کوروش ؛

 

اکنون می توانیم بگوییم که مسئله ی لقب « ذوالقرنین » به طور قطع حل شده و جای هیچگونه تردیدی باقی نمی ماند که تصور ذوالقرنین تنها در باره ی کوروش بوده است و بس. و اگر از گواهی های صریح عهد عتیق هم صرف نظر کنیم , همان مجسمه ی کوروش به تنهایی کافی است که یک گواه حسی آشکار بر صحت نظریه ی ما باشد. اینک آنچه باقی مانده این است که ببینیم آیا تفصیلی که در قرآن آمده بر کوروش تطبیق می شود یا نه ؟ در ذیل خواهیم دید که مطابقت کامل دارد. آغاز این گفتار خلاصه ای از آنچه در قرآن در شأن ذوالقرنین نزول کرده آورده ایم اینک بار دیگر بدانها رجوع می کنیم ؛

 

1 انا مکنا له فی الارض ؛

 

نخستین چیزی که قرآن در ذوالقرنین را بدان توصیف کرده قول خدای تعالی است که « انا مکناله فی الارض و آتیاه من کل شیء سببا قرآن 18 / 84 » یعنی ما سلطنت و پایداری در ملک را به وی بخشیدیم و تمام وسائل و تجهیزاتی را که برای تقویت فرمانروائی و تکمیل فتوحات ضروری است جهت او آماده کردیم. و اسلوب قرآن بر این جاری است که در هر جا کامیابی شخصی و سلطنت او به خود خداوند مستقیماً نسبت داده می شود ‏, چنانچه در آیه ی مذکور می بینیم , بدان امر عظیمی که بر خلاف معهود و عادت واقع شده است اراده می شود و از این رو بخششی از جانب خدا و رحمتی خاص از سوی او شمرده می شود چنانچه در سوره ی یوسف نیز می بینیم که می فرماید : « و کذلک مکنا لیوسف فی الارض 12 / 56 » یعنی یوسف را در سرزمین مصر متمکن قرار دادیم. زیرا یوسف ( ع ) به طرز شگفت آور غیر معهودی به فرمانروایی مصر نائل آمده و از این رو به خدا نسبت داده شده است تا آشکار شود که این تمکن از نعم مخصوص خدا بوده که وی را از زندان بر فراز تخت شاهی نشانده است. و چون اسلوب است ناچار باید چگونگی رسیدن ذوالقرنین به پادشاهی مانند یوسف در وضع غیرعادی باشد تا در شمار موهبت های خاص از جانب خدا به شمار رود و چون از این لحاظ کوروش را مورد نظر قرار می دهیم می بینیم که وی کاملاً با ذوالقرنین تصویر شده در قرآن مطابقت دارد. چه زندگی او از محیطی آغاز شده که آنرا حوادث متحیرالعقول فراگرفته است به حدی که در قالب افسانه ریخته شده است. او هنوز متولد نشده بود که جد مادریش به دیده ی دشمنی سفاک در او می نگریست و در صدد قتل او بود اما مردمی که مامور کشتن او بود دارای دلی پر از مهر او شد و بر او رقت آورد و او را از چنگال مرگ رهانید , آنگاه وی در بیشه ها و دشتها و کوهها پرورش یافت و همچون شبانی بیکاره و گمنام به سر برد , در چنین شرایطی ناگهان احوال دگرگونه شد و کوروش را به میدان کوشش و کار در نهایت آمادگی براند تا بی مزاحمتی به تخت سلطنت مادها نیز برنشست. شکی نیست که سیر حوادث زندگانی عادی هرگز بدینسان نیست , این کار براستی شگفت و نادر و یگانه است.و آتیناه من کل شیء سبباًآنگاه در قرآن آمده است « و آتیناه من کل شیء‌ سببا » یعنی تمام وسائل کار و پیروزی را بدو بخشیدیم. ببین چگونه این کلمات آیه با وقوع پادشاهی کوروش مطابق است ؟ جوانی که دیروز چوپان گمنامی بود امروز بر تخت پادشاهی نشسته و بی جنگ و زد و خورد تمام نیازمندی ها و وسائل کار را مالک شده است ! مورخین یونانی می گویند کلیه ی قبایل پارس با کمال میل به فرمانبری او همراه شدند و در تاریخ برای نخستین بار کشور متحد پارس و ماد به ظهور آمد. آنگاه سپاهیان عظیمی برای وی فراهم آمد که تا پیش از وی هیچ کشوری به چنان قدرت نظامی قائل نشده بود.

 

2 نخستین کار مهم غربی ؛

 

آنگاه قرآن برای ذوالقرنین سه کار مهم غربی ذکر کرده است که نخستین آنها به « مغرب الشمس » بود. و غرض آشکار از مغرب الشمس جهتی است که می بینیم خورشید به سوی آن غروب می کند یعنی جهت غرب و معنی آن مکان غروب خورشید به حقیقت نیست زیرا چنین مکانی یافت نمی شود و ممکن هم نیست که یافت شود و تمام لغات غرب و شرق را به مغرب خورشید و مطلع آن تعبیر می کنند. این مسأله در نهایت وضوح است و نیازی به بحث ندارد ولی مسئله بدین آشکاری از آنرو که مفسرین حرص و ولعی به عجایب دارند به نظر آنان پیچیده آمده و توهم کرده اند که ذوالقرنین به آن مکانی که خورشید به حقیقت فرو می رود رسیده است و خلاصه اینکه کار مهم نخستین ذوالقرنین حرکت به سوی غرب بوده و شکی نیست که این کار مهم , لیدی بوده است زیرا اگر ما از شمال ایران به سوی آسیای صغیر حرکت کنیم به سوی غرب شتافته ایم.

 

3- کار مهم شرقی ؛

 

دومین کار مهم ذوالقرنین حرکت به مشرق خورشید یعنی به سمت شرق است. هرودوت و کتزیاس هر دو این کار مهم شرقی کوروش را پس از فتح لیدی و پیش از غلبه به بابل ذکر کرده و گفته اند سرپیچی برخی از قبائل صحرا نشین و وحشی او را به قیام بدین کار مهم برانگیخت و این با آنچه در قرآن آمده « حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها ستراً قرآن 18 / 9 » مطابقت دارد. یعنی وی چون به نهایت شرق رسید دید که خورشید برقومی می تابد که برای پوشیدن خود از گرمای آفتاب جامه ای ندارند. یعنی آنان از قبیله های چادر نشین بوده اند که در شهرها سکونت نمی کرده اند و برای خود خانه ای       نمی ساخته اند.

 

 

 

قبایل چادرنشین شرقی ؛

 

این قبایل چادرنشین که بوده اند؟ برخی مطالبی که مورخین یونان بدان تصریح کرده اند نشان می دهد که آنها قبایل بکتریا یعنی بلخ بوده اند. اگر به نقشه بنگریم خواهیم دید که بلخ به مثابه ی شرق دور ایران است زیرا پس از آن زمین ارتفاع می یابد و راه را مسدود می سازد و ظاهراً چنین به نظر می رسد که قبایل گیدروسیا در مرزهای شرقی به فساد و اخلال پرداخته بودند , پس کوروش از مستقر خود برخاست تا پیروزمندانه به بلخ رسید. و مقصود از گیدروسیا شهرهایی است که اکنون به مکران و بلوچستان موسومند.

 

4 کارهای مهم شمالی سوم و سد یأجوج و مأجوج ؛

 

و ذوالقرنین هجوم سوم خود را به شهرهای کوهستانی آغاز کرد. ناحیه ای که از پشت کوههای آن یأجوج و مأجوج می تاختند و به غارتگری می پرداختند. وی در آنجا سدی بنا کرد ‏, این کار مهم سوم او بود و بدینسان بدانجا رفت که بحر خزر بر سمت راست او بود تا به کوههای قفقاز به جایگاهی رسید که تنگنایی میان دو کوه آن بود. قرآن این خبر را اینچنین بیان می کند: « حتی اذا بلغ بین السدین ؛‌ وجد من دونهما قوما لایکادون یفقهون قولا قرآن 18 / 93 » یعنی آنان مردمی کوهستانی و متوحش اند از مدنیت و عقل و فهم محروم شده اند. و مقصود از این « سدین » تنگه ایست که در کوههای قفقاز و بر سمت راست قفقاز بحر خزر را می بینیم که راه جانب شرقی آنرا مسدود می کند و بر سمت چپ دریای سیاه است که طریق جانب غربی آن را مسدود می بندد. در وسط سلسله کوههای بلندی را می بینیم که به منزله ی دیواری طبیعی می باشد. بدین سبب برای مهاجمین از جانب شمال هیچ منفذی نیست به جز تنگه ی وسط این کوهها که مهاجمین از آن می گذشتند و به غارت بلاد واقع در پشت این کوهها می پرداختند. کوروش در این تنگه سدی آهنین بنا نهاد و با آن سد راه غارتگران را بست. و نه تنها مردم قفقاز بواسطه ی این سد ایمن شدند بلکه این سد برای امنیت کلیه کشورهای آسیای غربی به منزله ی دژ مستحکم و دروازه ی مقفل استواری به شمار می رفت. اما قومی را که ذوالقرنین در آنجا دید که خالی از خرد بودند محتمل است همان اقوامی باشند که یونانیان آنان را به نام « کولشی » خوانده اند و در سنگ نوشته ی داریوش « کوشیا » نامیده شده اند. اینها تهاجمات یأجوج و مأجوج را به کوروش شکایت کردند و چون از حضارت دور بودند قرآن آنان را بدینسان وصف کرده است : « لا یکادون یفقهون قولا » یعنی زبان نمی فهمیدند.بنا بر آنچه گذشت , شخصیت کوروش کبیر با پادشاهی که قرآن تحت عنوان « ذوالقرنین» از او نام برده است مطابقت کامل دارد.