ثمره ذکر روشنی گرفتن دلهاست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :116
بازدید دیروز :50
کل بازدید :407842
تعداد کل یاداشته ها : 1000
03/12/25
10:33 ص
موسیقی

 


می‌گفت ما جوان‌ها دو راه بیشتر برای ازدواج نداریم. یا باید مثل قدیم، سنتی ازدواج کنیم و در مراسم خواستگاری به هم معرفی شویم و بلافاصله قرار عقد و عروسی‌مان گذاشته شود؛ یا اینکه خودمان قبل از شروع زندگی طرف مقابل‌مان را بشناسیم و انتخاب کنیم. می‌گفت من آدمی نیستم که سنتی ازدواج کنم، می‌خواهم امروزی باشم...

قصه از کجا شروع شد؟

تقریبا سه ماه است که با پیام آشنا شده‌ام. رفته بودم توی پاساژ برای تولد مامانم هدیه بگیرم که شاید برای بار چهارم به طور اتفاقی دیدمش. این بار جلو آمد و خودش را معرفی کرد. گفت این نمی‌تواند تصادفی باشد که ما تا به حال چند بار در این مکان یکدیگر را دیده‌ایم.

می‌گفت از همان اولین‌بار دلبسته من شده و خواسته با او تماس بگیرم. می‌گفت دانشگاه امیرکبیر مهندسی کامپیوتر خوانده و صبح‌ها در یک شرکت است و عصرها هم به مغازه دوستش در این پاساژ می‌آید. گفت خدا تو را سر راهم گذاشته تا نیمه گشمده‌‌ام را پیدا کنم. حرف‌هایش دلم را لرزاند و آشنایی ما شروع شد. چند بار به رستوران و سینما رفتیم.

یک ماه گذشته بود و من شیفته او و کارهایش شده بودم: ابراز عشقش، غیرتی شدنش و تماس‌های تلفنی مکررش. تا اینکه دوستم مونا با من تماس گرفت و گفت پیام دانشجوی اخراجی امیرکبیر است. گفت باید او را محک بزنی تا دستش را رو کند ولی من حرف‌های مونا را به پای حسادتش گذاشتم اما آنچه مرا ترساند، غیرتی شدن افراطی پیام بود. دیروز برای اینکه فکر می‌کرد یک راننده به من نگاه کرده، او را کتک زد و طوری شیشه ماشینش را شکست که دست من هم زخمی شد. قبلا حدود سه سال پیش هم خودسری کردم و به حرف والدینم گوش ندادم و طعمه یکی از همکلاسی‌های دانشگاهم شدم و بعد از عقد و نامزدی فهمیدیم که معتاد است و نامزدی را به هم زدیم.

حالا دوباره نمی‌خواهم با مدرن‌بازی‌های خودم، سرنوشتم را سیاه کنم. تا به پیام حرفی می‌زنم، می‌گوید: «تو همه‌ش می‌خواهی رابطه‌مان را به هم بزنی!»

مدتی بود که ازش بی‌خبر بودم تا اینکه آن روز توی ترافیک جلوی بیمارستان، در حالی دیدمش که دستش را باندپیچی کرده بود و از در خارج می‌شد. رفتم جلو، بوق زدم و سوارش کردم. گفتم: «دختر! کجایی؟ صد دفعه صدایت کردم، حواست کجاست؟» هیچ خبری از او نبود. انگار نه انگار که این همان نیلوفری بود که می‌شناختم. با یک سلام خشک و خالی لبخند تلخی زد و آن روز به سکوت گذشت ولی موقع پیاده شدن بغضش ترکید و گفت: «می‌خواهم کمکم کنی؛ می‌توانی؟! من قربانی تفکر مدرن و امروزی‌ام شده‌ام.»

هیچ چیزی نپرسیدم ولی به حرمت رفاقت‌مان قراری با او گذاشتم و حاصلش داستانی شد که می‌خوانید.

در مطب مشاور

دکتر بهرامی: مشکل عمده ما با شما جوان‌ها دقیقا این است که یا بسیار اهل افراط هستید و یا اهل تفریط. یا می‌گویید سنتی ازدواج می‌کنیم و ناگهان و با عجله زیر یک سقف قرار می‌گیرید و یا از گروهی هستید که چند ماه یا سال با طرف مقابل خود رفت و آمد دارید و بدون اطلاع خانواده‌ها، به سمت عواطف می‌روید و تا به خودتان بیایید می‌بینید مغزتان قفل شده و هیچ منطقی در آن جای نمی‌گیرد. در حالی که شما می‌توانید با شیوه‌ای میانه (بین مدرن و سنتی) با هم آشنا شده و ازدواج کنید، یعنی مثلا اگر در دانشگاه حدود یکی دو سال است که خانم فلانی را دورادور می‌شناسید و حس می‌کنید می‌تواند مورد مناسبی برای شما باشد، باب آشنایی را باز کنید و پس از معرفی شدن به یکدیگر به دنبال کسب اطلاعات و سنجش تناسب‌های میان خودتان باشید و با یک ترفند مناسب او را با خانواده خود آشنا کنید. اگر این دوستی‌ها به قول خود شما جوان‌ترها قرار باشد مدتی ادامه یابد تا ببینید به درد هم می‌خورید یا نه، این سرمنشا همه بدبختی‌هایتان خواهد شد چون در همین مدت اندک دلبسته هم می‌شوید و دل‌تان، عقل‌تان را توجیه خواهد کرد. مکانیسم‌ طبیعی بدن شما و ترشح آمفتامین‌ها در بدن‌تان و تغییرات فیزیولوژیک باعث می‌شود مغز در شناخت واقعیت دچار مشکل شود. پس اولا آشنایی‌های خیابانی را کاملا رد می‌کنیم و همه کارشناسان در این مورد متفق‌القول‌اند چرا که این آشنایی به خاطر ظاهر فرد و تحریک هوس میان دو جنس مخالف بوده و هدف ازدواج و زندگی در پی ندارد بلکه قصد آن صرفا تلاش برای ارضای یک نیاز طبیعی است. پس در همین ابتدای کار تکلیف خودمان را مشخص کنیم. اگر شما دختر خانم یا آقا پسر جوان در خواب هستید ما می‌توانیم با آگاهی دادن به موقع شما را از خواب بیدار کنیم اما اگر خودتان را به خواب زده‌اید (متاسفانه تعدادی از دخترخانم‌ها این‌‌گونه‌اند) نمی‌توانیم شما را از خواب بیدار کنیم و فقط می‌گوییم یادتان باشد که خودتان انتخاب کردید عقل و فهم و احساس‌تان را به بازی بگیرند. تو خودت را به خواب زدی تا در ناآگاهی بمانی. این قبیل دختر خانم‌ها متاسفانه از مراجعان ما هستند و می‌گویند مورد توهین پسرها‌ واقع شده‌اند و عواطف پاک آنها بازیچه پسرهایی است که هر بار وعده‌های ازدواج می‌دهند و عمل نمی‌کنند.

نیلوفر: ولی پیام این طوری نیست. حتی می‌گوید به والدینم ربطی ندارد که من چه کسی را دوست دارم. اما اگر الان به پدر و مادرت بگویی، می‌گویند باید عقد کنید و من آماده عقد نیستم.

دکتر بهرامی: مگر می‌شود که یک دختر یا پسر در بافت خانواده تربیت شده باشد و با شخصیتی سالم و انسانی تربیت شود ولی حتی نظر والدینش را در این مورد نپرسد؟ وقتی این آقا پیام شما منطقی به نظر می‌رسید که می‌گفت: «سلام خانم، من چند بار شما را دیدم، این کارت من است و این محل کار و زندگی‌ام. لطفا درمورد صحت گفته‌ها و هویتم تحقیق کنید و در صورت تمایل اجازه بدهید با شما و خانواده‌تان آشنا شوم.» اما او حتی نگفته در چه شرکتی کار می‌کند و یا پدر و مادرش چه هویتی دارند. از رفتارهایی که تعریف کردید هم کاملا واضح است اختلال شخصیت دارد. اولین گام شما در اولین برخورد با طرف مقابل باید به سمتی باشد که نحوه شکل‌گیری شخصیت او را جستجو کنید. ببینید این پسر یا دختر محصول چه مدل خانواده‌ای است و قدم دوم باید در جهت تشخیص سلامت کامل او باشد. بسیاری از مردم ما نمی‌دانند کسی که با یک تلنگر (مثلا وقتی ماشینی جلوی او می‌پیچد و یا هر اتفاق ساده‌ای از این قبیل) از جا می‌پرد، فحش می‌دهد یا واکنش نشان می‌دهد، یک ذره عصبی نیست، بلکه مبتلا به افسردگی عمیق است. مردم نمی‌دانند این رفتارهایی که شما به آن می‌گویید غیرتی شدن، در واقع ناشی از اختلال شخصیت است و او در واقع، اختلال شخصیت «مرزی» دارد و زندگی بلندمدت با او مرگ‌آور است. مردم نمی‌دانند این رفتارهایی که به دوست داشتن زیاد تعبیر می‌شود (مثلا هر دقیقه تلفن کردن یا مرتب همه چیز را چک کردن و...) می‌تواند گویای شخصیت وسواسی طرف مقابل باشد و یا این کنترل لحظه‌ای شما و پلیس‌بازی نشانه بیماری سوءظن اوست، نه عشق.

نیلوفر: ما که نمی‌توانیم بفهمیم یک فرد هویت خودش را درست می‌گوید یا در حال نقش‌بازی کردن است!

دکتر بهرامی: بله، ولی می‌توانید آن اطلاعات را بررسی کنید. مثلا بپرسید آیا او را واقعا در دانشگاه امیرکبیر واحد آموزش می‌شناسند یا نه؟ آیا پدر و مادری که معرفی می‌کند، واقعی هستند؟ هر چه قدر هم نقش‌بازی کند و ماهر باشد در گذشت زمان خودش را لو می‌دهد. گذشته از این، باید در همان هفته‌های اول، قبل از آنکه به قول خودتان دلشیفته شوید با یک مشاور ازدواج صحبت کنید. تنها یک مشاور خانواده یا روان‌پزشکی که خانواده درمانی می‌کند، می‌تواند مرز سلامت و بیماری او را معلوم کند و ببیند به درد هم می‌خورید یا نه. بسیاری از رفتارهای بیمارگونه جذابیت دارند و به همین دلیل مردم برای آنها تعبیر و تفسیر درست می‌کنند ولی شما که قرار است با او در طولانی‌مدت زندگی کنید باید نسبت به آن حساس باشید و بررسی کنید.

نیلوفر: من می‌دانم اگر به پیام بگویم بیا برویم مشاوره و یا دوست دارم به طور اتفاقی یک قرار در پارک یا سینما با پدر و مادرهایمان بگذاریم، قبول نمی‌کند و بالاخره یک دلیلی می‌آورد که نباید این کار را بکنیم.

دکتر بهرامی: ولی این کار شما را راحت‌تر می‌کند تا به این باور برسید. آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ ضمنا شما ممکن است اتفاقی در فلان سینما من یا یکی از دوستان‌تان را ببینید، پس می‌توانید با درایت و هوشیاری قراری بگذارید تا والدین شما با هم آشنا شوند. بهانه هم پذیرفته نیست. شما که قصد خواستگاری و غیره ندارید. تنها یک معرفی دوستانه است. اگر پای خانواده‌ها و نظارت آنها به این رابطه باز شود در تعاملات بیشتر بسیاری از حقایق کشف می‌شود و تجربه بزرگ‌ترها حتی گاهی این‌جور موارد را به شما می‌شناساند. ما به هیچ وجه توصیه نمی‌کنیم حتی برای مدت بسیار کوتاه، دختر و پسر مستقلا و بی‌خبر از خانواده با هم آشنایی داشته باشند ولی مانعی ندارد که با نظارت خانواده‌ها مدتی یکدیگر را محک بزنند چون دختر و پسرهای مشکل‌دار که هدف مشخصی از این آشنایی ندارند، با این ترفند (روابط میانه سنتی و مدرن) از میدان به در شده و هویت دروغین خود را فاش خواهند کرد.